غزه و كودكانش؛ ما و تنظيم قطب‌نماي اخلاقي‌مان

حال موقعيتي را فرض كنيد كه من در يك خيابان به شما كه عابر هستيد، كودكي مشخص را نشان مي‌دهم و مي‌گويم: «كشتن اين كودك نادرست است.» سخن بر سر اين است كه چه چيزي اين فرض را اين اندازه عجيب و غريب جلوه مي‌دهد؟ در اين فرض ما شگفت‌زده مي‌شويم، چرا بايد كسي چنين چيزي بگويد و چه هدفي دارد؟ اصلاً مگر چه دلايلي وجود دارد كه گمان كنيم كشتن يك كودك اشتباه نيست؟ از طرفي آيا كسي مي‌تواند در اين گزاره كه «كشتن كودك نادرست است» شك و ترديد كند؟ آيا كسي كه در اين گزاره شك مي‌كند را خطاكار مي‌دانيم يا ديوانه؟ آيا يقيني كه به درستي اين گزاره داريم مانند يقيني است كه به درستي گزاره «اين دو دست من است» داريم؟

جامعه را به حال خودش بگذاریم افراد با یکدیگر زندگی می‌کنند

فراستخواه : جامعه ایران از حدود 200 سال پیش تاکنون ؛ جامعه ای پرتب‌و‌تاب و طالب آزادی، ترقی، تحول و تجدد بوده‌ است... در موقعیتی که شبیه به چهارراه فرهنگی ، تجربه‌ معاصر‌بودن، تقلای آزادی داشت. جامعه ما تقلای تجدد و خردگرایی داشت و در تب‌و‌تاب تحول بود... جامعه ایران در صد سال گذشته، وارد جنبش نوسازی شده است و از داخل آن دولت مدرنیزاسیون به وجود آمده که دولت پهلوی  بود و این دولت شکست خورده‌ است. این مفهومی است که جامعه‌شناسانی مثل اینگلهارت به آن پرداختند...غرور نفتی که حاصل درآمدهای نفتی بود، نوعی خودکامگی در دولت مدرنیزاسیون به وجود آورد که باعث شد مقدار زیادی به جامعه، مطالبات اجتماعی و جامعه مدنی بی‌اعتنا شود... 

نتوانند مقاصد و اغراض پست خود را عملي كنند.

اتفاقي كه پاييز 1101 در چنين روزهايي در اصفهان افتاد، نه حتمي بود و نه گريزناپذير. سپاهي نسبتا قوي، با حداقلي از نظم و انضباط براي سركوب شورشيان و برقراري آرامش و ثبات كفايت مي‌كرد و كشور را از بحراني كه در آن فرو رفته بود، بيرون مي‌كشيد كه البته پادشاهي صفوي در آن روزها از داشتن چنين سپاهي محروم بود. حكومت را مشتي درباري چاپلوس و نالايق اداره مي‌كردند كه سرشان به دسيسه ضديكديگر گرم بود. در راس‌شان نيز شاهي قرار داشت كه به سستي و بلاهت شناخته مي‌شد و از پس كارهاي سخت برنمي‌آمد. لارنس لاكهارت در توصيفي محترمانه از او مي‌نويسد: سلطان‌ حسين «صلح‌جو و متمايل به زهد و رياضت بود و دلي مهربان و رحيم داشت. مي‌گويند در آن عهد چنان پرهيزكار و وارسته بود كه نامش را ملاحسين گذاشتند.

اعاده حيثيت

همين ابتدا تاكيد كنم كه نه از خانواده‌اي قجري برآمده‌ام و نه نسبم مي‌رسد به شازده‌ها و ميرزاها و دوله‌ها و سلطنه‌ها. تا جايي كه رگ و ريشه‌ام را مي‌شناسم، هيچ ربط و نسبتي با خان‌ها و ارباب‌ها نداشته‌ام. مثل زنده‌ياد علي حاتمي هم هيچ علاقه و دلبستگي خاصي به دوران قاجار و ظواهر و فرهنگ و رسوم و آداب و آيين‌هاي اين دوره ندارم. اصلا خيال‌تان را راحت كنم، اصلا هيچ علقه‌اي به هيچ دوره تاريخي خاصي ندارم و فكر مي‌كنم به قول شاملو، «هميشه همان» بوده و آسمان هميشه همين رنگي. اين چند خط را بر سبيل مقدمه از آن رو نوشتم كه در سال‌هاي اخير شاهديم در آشفته‌بازار ادعاهاي سياسي و تاريخي، عده‌اي هم خود را وكيل و وصي قاجارها معرفي مي‌كنند و عجيب‌تر آنكه از ضرورت بازگشت به آن دوره سخن مي‌گويند، سخني گزافه و بي‌معنا كه البته شگفت‌انگيزتر و مضحك‌تر از آن كم نيست، مثل كساني كه سوداي بازگشت به چند هزار سال پيش را در سر مي‌پرورانند، بدون آنكه از تاريخ نه چند هزار سال پيش كه همين چهل-پنج سال اخير هم اطلاعاتي درست و دقيق داشته باشند. بگذرم. 

بدترین سناریوی ممکن، از ناممکن تا تقریبا محتمل

برای آنان که از تاریخ مخاصمه اسرائیل و فلسطین حتی اندک‌شناختی داشتند، مسلم بود که تهاجم گسترده و بی‌سابقه حماس در سحرگاه شنبه ۱۵ مهر و وقایع همراه با آن، واکنش انتقام‌‌جویانه اسرائیل و جنایات جنگی بیشتری علیه مردم عادی و بی‌گناه غزه را به دنبال خواهد داشت. سؤال اصلی این بود که این جنگ تا چه حد و به چه شکلی معادلات و وضعیت منطقه‌ای و جهانی را تحت‌تأثیر قرار خواهد داد و موقعیت ایران در این تحولات چه خواهد بود؟ در حال حاضر، توپ در زمین اسرائیل است که به نظر می‌رسد مصمم به حذف حماس به‌عنوان تهدید امنیتی‌ای بسیار خطرناک است. برای رسیدن به این هدف، جان غیرنظامیان غزه برای اسرائیل پشیزی ارزش ندارد. فعل‌وانفعالات بعدی به کنش و واکنش‌های ناشی از این عزم اسرائیل و معادلات پنهان و آشکار منطقه بستگی دارد که می‌تواند تأثیرات زنجیره‌ای  (Domino Effect) فاجعه‌باری به دنبال داشته باشد. بدترین سناریوی ممکن، بسیار خوفناک است و خاورمیانه را (که به‌تازگی از حمام خون ناشی از ظهور داعش و جنگ نیابتی رهایی یافته) در دور مرگبار دیگری از آتش‌ و خون فرو خواهد برد که موج‌های انفجار ناشی از آن، گریبان دنیا و به‌خصوص ایران را خواهد گرفت.

معاهده اسلو به‌رغم تاكيد و تاييد سازمان ملل و كشورهاي اسلامي هرگز تاكنون توسط اسراييل به انجام نرسيد.

در هنگامه درگيري بين فلسطيني‌ها و اسراييل در غزه، موضع‌گيري بعضي از ايرانيان به خصوص جوانان نوعي جانبداري از اسراييل و بي‌توجهي به مظلوميت فلسطيني‌ها بدون توجه به سابقه 70 ساله ستم‌پيشگي و نقش تجاوزگرانه اسراييل كه به گواه مصوبات سازمان ملل متحد، داوري قوانين بين‌المللي، مغايرت با اعلاميه حقوق بشر، ديدگاه آزادگان جهان و وجدان بشري است، مشاهده مي‌شود. اين اتفاق خاص در ايران ممكن است ما را ناخواسته و برخلاف فرهنگ حق‌طلبانه ايرانيان، در سمت تاريخي مقابل راستي و حقيقت قرار دهد. به نظر مي‌رسد بخش مهمي از اين موضع‌گيري به پديده‌اي در جامعه ايران برمي‌گردد به نام شرايط آپاراتوسي كه مفهومي يوناني است و عمدتا از رفتار حكومت‌ها ناشي و به جامعه تحميل مي‌گردد.

واقعا مردم فلسطين با اين رژيم چه بايد مي‌كردند؟ 

حمله به بيمارستان المعمداني و قتل‌عام صدها نفر در حالي رخ داد كه رژيم صهيونيستي اين مكان را امن اعلام كرده بود. بنابراين افراد مستقر در بيمارستان علاوه بر بيماران، همراهان بيمار و كادر درمان، ساير اقشار مردم نيز بودند كه اين بيمارستان را محلي امن دانسته‌ و در تله شيطنت و تزوير رژيم خون‌آشام قرار گرفتند و در آتش بمب‌هاي اسراييل سوختند. رژيم صهيونيستي قبل از حمله به بيمارستان المعمداني اعلام كرده بود كه مردم غزه از پناهگاه‌ها خارج شوند و به اين بيمارستان بروند و در پي آن بيمارستان را بمباران كرد.  اسراييل همين است. حدود ۷۵ سال است كه با مردم فلسطين چنين مي‌كند.

انديشه‌هاي جلال آل‌احمد در پيوند با تحولات ايران

موضوع نشست، خوانش انتقادي انديشه جلال آل‌احمد است. تحليل و داوري من نيت‌خوانانه نيست، بلكه غايت‌گرايانه يا كاركردگرايانه است. به عبارت ديگر در مورد اينكه نويسنده‌اي، نيتش چه بوده حرفي ندارم. چه بسا هيچ سوء‌نيتي نداشته، بلكه حسن نيت هم داشته، اما نتيجه و كاركرد سخنانش در پيوست خوردن با مجموعه‌اي از عوامل و شرايط ديگر فرجام زيانباري را رقم زده است. تاكيد بر اين نكته از اين لحاظ اهميت دارد كه ما هم توجه داشته باشيم ممكن است امروز با حسن نيت حرف‌هايي بزنيم ولي از اين نهالي كه مي‌كاريم ميوه تلخي به بار‌ آيد و مسوول اول و آخرش هستيم. هر چند نمي‌توان انكار كرد كه اگر هر كدام از اين سخنان با عوامل ديگري پيوند مي‌خوردند نتيجه ديگري به بار مي‌آمد. به همين دليل آسان‌سازي امور و قضاوت كردن‌ها كار دشواري است.

امروز درباره پيامبر(ص) چه مي‌توان گفت؟

البته دقت كنيم كه ايمان بايد با شور و عشق همراه باشد اما به شخصه آن ايمان پرشور كي‌يركگارد فيلسوف معروف دانماركي منظورم نيست كه آن مي‌تواند مضرّات ناخوشايندي داشته باشد، بلكه ايمان همراه با عقل از نوع قرن چهارم هجري، از نوع ايمان متكلمين ما همچون شيخ مفيد و شريف مرتضي و شيخ طوسي كه تركيبي از عقل مكتب امام جعفر صادق(ع) و عقل فطري بود؛ يا ايمان فلاسفه ما همچون كندي و فارابي و ابن‌سينا و سهروردي كه با عقل تنها يا عشق و اشراق توام بود و آنها ايمان را هم به محك عقل بردند هم عشق و در هر دو ميزان سوختند و مآل‌انديشان نه عقل را تاب آوردند و نه حتي عشق را. پس آنها در ايمان به دنبال چه چيزي بودند؟ خدا داند! از بحث اصلي دور نشويم. بله مي‌گفتم. به اينجا رسيديم كه ريشه اعتقادات ما اغلب احساسي است و تعقل كمتر در آن نقش داشته است. اين خصوصيت اغلب دينداران است و اصلا از همين رو هست كه هزاران فرقه از هر ديني ايجاد شده است.

جزمیت دینی در برابر خلاقیت علمی نیست.

هنگامی که از فکر و اندیشه سخن می گوییم، به این معنا است که در طی یک فرایند و فعالیت ذهنی، نخست موضوع مورد مطالعه را زیر ذره‌بین بصیرت قرار می دهیم و با طرح پرسش های ضروری آنچه را که موجود است بررسی و تحلیل می کنیم، جوانب متفاوت آن را در نظر می گیریم، رابطه آن با دیگر داده‌ها و پدیده‌ها را مشخص می کنیم وبر اساس آنها به دنبال پاسخ و سنتزی نوین می رویم. روشن است که این پاسخ می‌تواند در تایید یا رد فرضیه ماباشد. به‌علاوه، علم و تجربه نشان می دهند که این پاسخ نوین می تواند هنوز پاسخ نهائی نباشد، زیرا هر پاسخ جدیدی