دردسر فيلسوفان در همكاري با اهل سياست هم همين جا شروع مي‌شود.

سياستمداران و فيلسوفان

محسن آزموده

ماجراي سياستمدارها و فيلسوف‌ها قصه‌اي تكراري و آشناست. اهل فلسفه و فكر كه معمولا سرشان در درس و مشق و كتاب است، دچار اين تصور يا بهتر است بگويم توهم هستند كه خودشان از بقيه بيشتر مي‌دانند و مي‌فهمند و بقيه حالي‌شان نيست و هيچ كس مثل آنها از زير و بم امور خبر ندارد. اين نگاه از بالاي فيلسوفان به ديگران اكثرا دردسرساز مي‌شود، مخصوصا براي خود آنها، زيرا طبيعي است كه اكثر آدم‌ها در مورد خودشان تصورات مشابهي دارند و كمتر كسي را پيدا مي‌كنيد كه فكر كند عقلش از بقيه كمتر است و مخصوصا در امور روزمره و عمومي و حتي شايد بتوان گفت ظاهرا بديهي، بايد منتظر بماند تا يك آدم دماغ سر بالا و از خود راضي به او راه و چاه را نشان بدهد، آن هم با اصطلاحات و تعابيري قلنبه سلنبه و بسيار دشوار كه كسي جز خودشان از آنها سر در نمي‌آورد.
اين موضوع در مورد سياستمداران كه اصولا آدم‌هايي جاه‌طلب و مغرور و بلندپرواز هستند، به نحو اخص صادق است، يعني تقريبا هيچ سياستمداري را پيدا نمي‌كنيد كه بگويد متوجه امور واقع و ترتيبات امور نيست و منتظر است كه يك فيلسوف به او مشاوره دهد. آنها معمولا خود را عقل كل مي‌پندارند و اصلا با همين نگاه و ديدگاه است كه وارد سياست مي‌شوند و به خودشان اجازه مي‌دهند در مسائل و موضوعات عمومي دخالت كنند و براي بقيه تصميم بگيرند. بنابراين اين تصور كه يك سياستمدار عقل خود را دست يك فيلسوف بدهد و از او براي تصميم‌هايش مشاوره بگيرد، خيالي خام و فكري اساسا غلط است.
البته اين سخن به آن معنا نيست كه سياستمدارها از هيچ فكر و فلسفه‌اي تبعيت نمي‌كنند. بالاخره سياستمدارها هم مثل باقي آدم‌ها انديشه‌هايي در سر دارند و اين افكار ناچار متاثر از فلسفه‌ها و انديشه‌هاي متفكر يا متفكراني است. اما اين تاثيرپذيري معمولا خيلي پيچيده‌تر از آن است كه به نظر مي‌رسد. يك سياستمدار حرفه‌اي و كاركشته معمولا ابا دارد كه اذعان كند از يك فيلسوف يا فلسفه مشخص پيروي مي‌كند و چنان نشان مي‌دهد كه انگار آنچه مي‌گويد يا مي‌كند، كاملا بر آمده از تاملات خودش است.
اما چنانكه انتظار مي‌رود، اهل سياست رند و باهوش هستند و حواس‌شان هست كه در جامعه چه مي‌گذرد و خوب بلدند كه چطور از ظرفيت‌ها و شهرت فيلسوفان بهره بگيرند. بالاخره فيلسوفان نزد عموم اسم و رسمي دارند و بد نيست كه يك سياستمدار براي توجيه و مشروع قلمداد كردن اقدامات و كارهايش خود را به يك فيلسوف معروف منتسب كند يا در مقابل افكار عمومي چنان نمايش بدهد كه مشاوراني اهل فكر و فلسفه دارد.
دردسر فيلسوفان در همكاري با اهل سياست هم همين جا شروع مي‌شود. آنها كه عموما تمام عمر سرشان در كتاب‌ها بوده و با افكار و انديشه‌هاي انتزاعي سر و كله مي‌زده‌اند، معمولا درك درستي از بالا و پايين‌هاي امور واقع ندارند و به راحتي فريب سياستمداران را مي‌خورند. فيلسوفان به اين هوا كه سياستمداران افرادي حرف گوش هستند كه حاضرند ايده‌ها و افكار آنها را به مرحله اجرا در آورند، وارد سياست مي‌شوند و خودشان و بعضا جامعه را به دردسر مي‌اندازند. نمونه‌هاي تاريخي كم نيست. داستان ورود افلاطون، بزرگ‌ترين فيلسوف تاريخ فلسفه به سياست را همه مي‌دانيم. مشهور است كه اين فيلسوف بزرگ يوناني در چهل سالگي يعني در سن پختگي به سيراكوز در جزيره سيسيل رفت تا به خيال خودش ديونسيوس حاكم ستمگر و عياش آنجا را هدايت و راهنمايي كند. نتيجه بيش از حد نااميد‌كننده بود. برخي نوشته‌اند حاكم شهر، افلاطون را به عنوان برده فروخت تا حكيم بزرگ از خواب خرگوشي بيدار شود و بفهمد كه يك من ماست در واقعيت امر چقدر كره دارد. البته برخي هم گفته‌اند كه افلاطون از اين واقعه درسي نگرفت و دست‌كم دو بار ديگر خواست شانس خود را امتحان كند!
مثال‌ها و نمونه‌هاي مشابه زياد است. قصه هايدگر فيلسوف آلماني با دم و دستگاه هيتلر را همه شنيده‌ايم. ماجراي ميشل عفلق متفكر سوري با سياستمداران حزب بعث در سوريه و سپس عراق نيز از همين الگو تبعيت مي‌كند. عفلق چنانكه گفته‌اند، آرمان‌ها و اهدافي بزرگ و والا در سر مي‌پروراند، اما واقعيت موثر امور (به تعبير ماكياوللي) چيز ديگري بود و اتفاقا سياستمداران خودراي و اراده گرايي مثل حافظ اسد و صدام خيلي بهتر و دقيق‌تر از او از اين واقعيت موثر سر در مي‌آوردند. نتيجه همان شد كه بر سر افلاطون آمد. ميشل عفلق از سوريه حافظ اسد به عراق تبعيد شد و آنجا هم مورد بهره‌برداري تام و تمام صدام قرار گرفت. اما آيا اين سرنوشت‌هاي مشابه فيلسوفاني كه وارد سياست شده‌اند، باعث مي‌شود كه آنها دست از سر سياستمدارها بردارند؟ بعيد است، چراكه آنها هم به نوبه خودشان خيلي بيشتر از آنكه فكر مي‌كنند، خوش خيال و جاه‌طلبند و مثل باقي آدم‌ها در تصميماتي كه مي‌گيرند، بيش از آنكه بر اساس عقل و استدلال و تجربيات پيشيني عمل كنند، از خواسته‌ها و اميال‌شان پيروي مي‌كنند. در نزاع و جدال ميان خواست‌ها و اميال هم تقريبا هميشه معلوم است پيروز ماجرا كيست.

مطالب مرتبط

انجمن‌ها با ابراز تأسف و محکو‌م‌کردن تجاوزگران،

زنده‌باد به خودمان! رفتاری که این روزهای بعد از حملات به تهران و شهرهای دیگرمان داشتیم، واقعا بهتر و منطقی‌تر از آنی بود که انتظار داشتیم. رفتاری خردمندانه و مدنی و... . رفتاری صمیمی همراه با مهر و صبوری. زنان و مردان از کوچک و بزرگ، در گرو‌ه‌های مجازی درخشیدند و روحیه پرستاری و محبت خود را در مقابل بلای جنگ و تخریب و خون‌ریزی به همه سرایت دادند.

ثبيت و افزايش اين سرمايه ايجاد شده در گروی تغيير رفتار عمومي حاكميت است

اكنون ما در اين مقطع نيازمند افزايش سريع و جدي قدرت ملي خود هستيم كه بسيار فراتر از بحث جنگ‌افزار و توان نظامي است. مجموعه حاكميت بايد با درايت و تدبيري سريع، رويكردي متفاوت نسبت به جامعه را در پيش بگيرد و از اين مسير امتياز تقويت قدرت ملي را براي مقاطع و مخاطرات احتمالي دريافت كند. خلاصه اينكه ما در اين جنگ هم به واسطه فعاليت‌هاي گسترده خيانتكارانه زنگ خطر ادامه رويكرد عمومي فعلي را شنيديم و هم با رفتار متين عامه مردم پيام ضرورت اعتماد و اطمينان به اين جامعه را دريافت کردیم.

شرایط خطیر، نیازمند تصمیم‌های بزرگ است

شرایط خطیر، نیازمند تصمیم‌های بزرگ است و تصمیم‌های بزرگ نیز نیازمند تغییر پارادایم‌ها و نگرش‌ها. با اعلام آتش‌بس و خاتمه موقت د‌رگیری‌ها، لازم است حرکت در مسیر تغییر نگرش و گفتمان، چه در داخل و در نسبت با افراد و جریان‌های وطن‌دوست و چه در خارج و در نسبت با کشورها و نهادهای بین‌المللی معقول و صلح‌طلب آغاز شود.

مطالب پربازدید

مقاله