بیدا میرحسینی

ما هر روز قربانی می‌دهیم؛ اما بدون عید!

ملی مذهبی _ مهم‌ترین پیام فرمان عمل قربانی کردن، اطمینان بخشی خدایی است که می‌خواهد به انسان‌هایی که در استیصال دوران و شرایط گیر کرده‌اند و در برزخ ایمان و هزارتوهای آن مانده‌اند؛ مهر پایدار خود را به نمایش بگذارد و پایان این آیین قربانی شدن و قربانی کردن؛ تبادل احساسات ناب، ژرف و شورانگیز است. هم اسماعیل و هم ابراهیم در این میدان نبرد، پیروزند و سرفراز و از دریچه فراخ و پر از وهم تردید، پا را فراتر می نهند. جلوه ناب تعهد، امید و اطمینان.

اما ما نوع دیگری از قربانی شدن و قربانی کردن را نیز داریم که نه تنها صحنه نمایش عشق و عشق ورزی نیست، بلکه میدانی از اندوه، غم، تردید و ترس را در هم می آمیزد و ما را مچاله می کند. قربانی شدن برای از دست ندادن‌هایی که معنابخش زندگی امروز هستند.

مرگ‌هایی نه از نوع نماد، تبادل شور و احساسات؛ بلکه رفتن‌هایی از جنس ناباوری و عدم تسلیم در مقابل راهزنان که خود نیز قربانی هستند. قربانی مناسبات و سیستمی که به آنان سال‌هاست آموخته است که بی نیازی، از راه تلاش و کار به دست نخواهد آمد بلکه با ویران کردن خانه دیگری و تعرض به حقوق انسان‌های دیگر، آشیانه ات را می‌توانی بسازی. در حیات برهنه انسان ایرانی که چشم اندازی روشن و امیدبخش در آن متصور نیست و تلنباری از وهم، رنج و اضطراب است، یا باید در مسیر افتادن تا قعر چاه نداشتن ها، چشمانت را ببندی و یا این که اتفاقا چشمانت را بگشایی و با شکار دیگری و گرفتن داشته‌ها و حتی حق حیات دیگری؛ اندکی دیرتر به حضیض ذلت راه پیدا کنی.

مرگ یکی دیگر از دختران من، شما و همه ما؛ نمایانگر حسرت داشتن و نداشتن است‌، میدان نمایشی از رابطه حق حیات، بالندگی و زیبایی در مقابل نداشتن همه اینهاست، میدان جنگ خیر و شر و تراژدی انسان و شیطان نیست زیرا که همان که ما شیطان می دانیم، دست پرورده تک تک ماست، پرورش یافته مناسبات غیر انسانی و ناعادلانه ای است که آنقدر او را فرسوده کرده‌ایم که تا حد سلب حق زندگی دیگری، گام بر می‌دارد.

او انسانی است مثل تک تک ما، با انبوهی از حسرت‌ها، نا امیدی‌ها و اضطراب‌های بی پایان، او زاده سیستم سیاسی، تربیتی و اجتماعی است که برای او نه سرمایه اقتصادی و نه سرمایه فرهنگی فراهم نموده است، او با چشمان خود شعار به جای شعور، بی عدالتی به جای شایستگی و عدالت، گرسنگی و بی ارزشی در مقابل زندگی با کیفیت و انسانی را تجربه کرده، ما تمامی احساسات ناب انسانی او را کشته‌ایم، انسانی که دشنه برمی‌دارد و دیگری را هلاک می‌سازد، خود برده‌ای است که در برهوت گام برمی دارد و همان خواب نمایی است که حتی نمی داند چقدر صحنه‌های ترس و درد برای دیگران رقم می‌زند.

این جملات نه به منزله تبرئه عمل غیر انسانی قربانی کننده است و نمی‌خواهم حق انتخاب را در ترازوی داشتن‌ها و نداشتن‌ها قرار دهم و توجیه گر قساوت‌ها و نامردمی‌ها باشم، بلکه روی سخن من با آنانی است که مسبب این اوضاع و احوال هستند، آنان که با شعارهای آن دنیایی، جهنم زمینی می‌سازند تا ما را بیشتر و بیشتر از حق حیاتمان و لذت زیستن و دوست داشتن و عشق ورزی و زندگی کردن دور کنند. آنانی که گرسنگی یک کودک، حسرت‌های یک جوان و رنج یک سالمند را به عنوان آزمون قلمداد می‌کنند و از دردهای ما، نردبانی برای رسیدن و انجام تکلیف و قیمومیت بر ما بهره می‌برند و ما هر چه ضعیف‌تر، هر چه قضا و قدری‌تر و هر چه در لاک خود فرو رفته تر؛ هر چه سر در گریبان‌تر و هر چه بر این باور باشیم که تمام این درد و اندوه‌ها و نداشتن‌ها، برای آزمون شایستگی ماست، ظلم پذیرتر و بی تفاوت‌تر خواهیم شد. تراژدی مرگ خانم الهه حسین نژاد دوباره یادآور ضرورت مطالبه گری، عدالت خواهی و فریاد حق خواهی و درخواست زیست انسانی تمام مردمان این مرز و بوم است.

عید ما روزی است که کمتر شاهد قربانی شدن حیات‌های بی گناه و پر از شور و شوق زندگی این سرزمین باشیم، عید ما روزی است که بر سفره هر ایرانی نان باشد، امید باشد و عشق به عنوان حق طبیعی همه ما؛ عید ما آن روزی است که ما اندوه نداشتن‌هایمان را با سلب حیات دیگری، به دست نیاوریم، بی تابی هایمان را با بی تاب کردن دیگری معنا نکنیم و اضطراب‌های مان را با ایجاد وهم و ترس برای دیگری، کمتر نکنیم.

مطالب مرتبط

آصف بیات

«فوراً تخلیه کنید؟ کجا؟» یکی از دوستانم در تهران پرسید؛ «اصلاً می‌دانند تهران کجاست؟ آیا تا به حال در خیابان‌ها یا بازار بزرگ آن پرسه زده‌اند تا زندگی پر جنب و جوشش را حس کنند؟» تهران شهری با حدود ۱۰ میلیون نفر جمعیت است

عزت‌الله سحابی

ما به ضرورت سراسری بودن و فراگیر بودن یک نهضت نجات‌بخش در ایران پی برده‌ایم‌. «همه پاسخ به چه می‌توان کرد؟» ما به‌طور خلاصه و کلی، در سعی و تلاش برای آغاز و پرورش یک نهضت عمومی فراگیر و سراسری هستیم

محمدرضا نیکفر

جنگ به جز به فرماندهان و هوراکشانش، به بقیه حس ناتوانی می‌دهد. ماشینی عظیم به راه افتاده که منطق حرکت آن به صورت قطبی دربرابر منطق امر مردم است. چگونه می‌توان در برابر این غول آدمی‌خوار ایستاد؟

مطالب پربازدید

مقاله