ملی مذهبی _ در خزندگی نامقدس ، دولت های مدرن عربی سعی در جرم انگاری، جلوگیری و انحصاردر همه زمینه های فعالیت دینی از جمله نهادها، آموزش، فتواها، موقوفات و غیره را در اختیاردارند و در ادامه به تدوین مفاهیم و روشن ساختن آن و شکل دادن تصوراتی برای تضمین تداوم تسلط (برسایت های شبکه های اجتماعی) را گسترش دهد.
در طول یک قرن گذشته، ما همچنان شاهد یک خزندگی نامقدس و به قول دکتر هبه رئوف، استاد نظریه سیاسی دانشگاه ابن خلدون؛ از سوی دولت های عربی تلاش برای ملی کردن حوزه دینی اسلامی بودهایم.
مساله دیگر خزيدن مقدس انگاری توسط جنبش های سیاسی معتدل و خشن اسلامی برای انتقال دینداران به دولت است که علیرغم مبارزه و رقابت بین دو خزنده، جوهر و ماهیت آن یکی است.
اولی در جهت سلطه و کنترل بر همه نهادها است و دومی تکمیل کامل «تشکیل دین» را جز با استقرار حکومت/حکومت اسلامی نمی بیند که تنها از طریق جوهره مسلط و کنترل کننده آن نیز تحقق می یابد.
این خود در تقابل آشکار بین دو مساله است:
به خاطر هدفی که در پشت آن سلطه دین بر دولت را هدف قرار داده بود، پس شاهد بلعیده شدن دین توسط دولت بودیم و برای تجربه تمدنی اسلامی که در آن مرجعیت در حوزه ای دخالت نمی کرد یا کارکردی را انجام نمی داد که جامعه می توانست آن راانجام دهد ،بنابراین در گذشته آموزش و پرورش و علما و فتوا و وقف و قضاوت همه مستقل از دولت بودند.
از اواخر دهه هشتاد قرن گذشته بود که شاهد تشدید ورود اسلام گرایان به عرصه سیاسی بود و من در آن زمان دیدم که سیاست – یعنی تورم مولفه سیاسی در پروژه آن ها و بازتعریف آن از دین و تفسیر آن به محوریت قدرت – که آن ها را می بلعد دور میزند.
در خزندگی نامقدس، دولت مدرن عربی سعی در جرم انگاری، جلوگیری و انحصار همه حوزه های فعالیت دینی اعم از نهادها، آموزش و پرورش، فتواها، موقوفات و غیره را داشت و موضوع به آن محدود نشد، بلکه به تدوین مفاهیم و ادراکات، و ساختن تصورات به گونه ای که تداوم سلطه و کنترل را تضمین کند نیز کشیده شد.
انگیزه های زیادی پشت آن قرار دارد
1. دولت مدرنی که در دو قرن گذشته در منطقه به وجود آمد، تحت تأثیر تجربه دولت-ملت در اروپا بود، واکنون آن حالا سیاه چاله ای شده است که ایدئولوژی و اخلاق را به نفع هژمونی، کنترل و منافع سرمایه رامی بلعد و این دقیقا همانطور که دکتر هبه رئوف در کتاب مهم خود، “تخیل سیاسی اسلامگرایان” بیان کرده است.
دولت مدرن کارکردهایی را که جامعه برای قرن ها انجام داده به نهادهای خود منتقل می کند وادعای صلاحیت برای افراد و جامعه رااز آن خود می داند.
2. در همه رژیمهای عربی – البته به درجات مختلف – دین یکی از مؤلفههای مشروعیت محلی است، و اگر در برخی رژیمها آن اساس نباشد برخی از آن در خارج به عنوان یکی از ارکان قدرت نرم استفاده خواهد کرد.
3. محافظت ز دولت دربرابر تفسیرهایی از دین دارد صورت می گیرد و ممکن است اقتدارآن را تضعیف کند وآن را علیه مخالفان در یک نبرد تقریباً دائمی برای کنترل حوزه عمومی اداره وآن راتبلیغ می
کند.
در مورد انگیزه های خزندگی «مقدس» اسلام گرایان، حتی اگر به نظر می رسید تلاشی برای بازپس گیری سرزمین فتح شده با تأیید جهانی بودن اسلام، یعنی دلبستگی آن به همه عرصه های زندگی باشد، که روایت کلان آن چنین بود.
بر اساس سلطه؛ زمانی که مرجعیت در تلقی آن از اجرای اسلام جامع جایگاه محوری داشت و حرکتش حول محور ساختن ملت یا اسلامی کردن آن بر اساس مصداق هر جریان و تفسیر دینی آن صورت می گرفت.
در اینجا نکته ای وجود دارد که ارزش توقف طولانی مدت را دارد، آیا پروژه جنبش های سیاسی اسلامی با شناخت همگان به موضوع جهان شمول بودن اسلام، بدون توجه به مناقشه بر سر چگونگی حضور آن در همه عرصه های زندگی، تکمیل شده است. البته یاد آوری این نکته لازم است که گرایش چپ این جنبش ها مبارزه سیاسی آنها تنها برای کسب قدرت است؟
از اواخر دهه هشتاد قرن گذشته که شاهد تشدید ورود اسلام گرایان به عرصه سیاسی بود، بسیار توقف کردم و در آن زمان دیدم که سیاست – یعنی تورم مولفه سیاسی در پروژه آن ها و بازتعریف دین و تفسیر آن حول محور قدرت است که- آن را می بلعد، یعنی سیاست را به این معنا، و به مثابه و به مصداق آن بازتولید می کند. بهار عربی، به ویژه در موج دوم آن، زمانی که آنها در قدرت بودند یا از آن حمایت می کردند.چه در دولت و همچنین در اپوزیسیون زمانی که بر اساس تصورات خود از منافع خویش که می خواهند به آن برسند، در این جهت مانند سایر بازیگران سیاسی عمل می کنند و اتحادهای خود را نه بر اساس مبانی ایدئولوژیک شکل می هند ، بلکه رقابت بین آنها بیشتر عملی می گردد. آنها پروژه ای دارند که قدرت را از سایر موضوعها متمایز می کند، ولی اینها نیزمانند هر حاکم عرب عمل می کنند:
از جمله فرصت طلبی سیاسی که تجربه و عملکرد بسیاری از آن ها را نشان می دهد. چه در داخل و خارج از حکومت، نوسانات مواضع و ائتلافهای آنان، کثرت انتقال آنان از سنگر به سنگر دیگر و گسترش مظاهر فساد در برخی از محافل آنان، حجاب «تقوا» هاله تقدس را از بالای سر رهبران آن ها برمی دارد.
و همان طور که سال های اخیر ثابت شده که این پروژه، در ساختار سیاسی و فکری آن، آنقدر نامنسجم است که آن را به عنوان پروژه ای برای حکومت داری نمی دانند، از طرفی آن راجایگزینی برای دولت تحت محاصره عرب ارائه می دهد، برعکس، تجربه اسلام گرایان نشان داده است که پروژه ای جنبش های اسلام سیاسی انجام می دهند، تراژدی واقعیت را افزایش می دهد. تا حد زیادی از الزامات و دستورات واقعیت جدا می گردد و بیشتر به شعارهایی گرایش دارد که نه با دیدی متفاوت از پروژه مدرنیته، نه برنامه ها یا پروژه های روشن برای حکمرانی است، و مهمتر از همه توانایی آن در تعریف مجدد دولت عربی به گونه ای که از بین رفتن ساختار مسلط خود را تضمین می کند، پس چه نتیجه ای از پیش روی مقدس و نامقدس حاصل می گردد؟
موفقیت در نبرد ما در باقی مانده قرن بیست و یکم، دولت غیرممکن وائل حلاق را به یک حالت ممکن تبدیل می کند. با آن، ما جوهر تجربه تمدنی خود را در دوران معاصر بازیابی می کنیم و در مرکز بحث پیرامون فراگیر شدن دولت مدرن قرار می گیریم، که دوره های آن پس از کرونا تشدید شده است.
بسیاری از پدیده های پیچیده و مرکب که ما از آن ها استفاده می کنیم:
1.مبارزه بر سر «روح اسلام» که اکنون حول محور تهی از دموکراسی است می چرخد ، نگارش مقاله قبلی که در همه زمینه ها درگیری بود ،از جمله داخلی و بین کشورها در مورد اینکه چه کسی اسلام را نمایندگی می کند، زیرا قدرت سخت و نرم را در هم می آمیزد و با دیگری خارج از دایره ایدئولوژیک خود مدارا می کند. او با کنار گذاشتن من با پیروان دینش، از مبارزه با افراط گرایی خشونت آمیز یا آنچه تروریسم نامیده می شود برای تسلط و کنترل بیشتر بهره می برد.
2. قطبی سازی که در آن دینداران در مبارزه سیاسی به کار گرفته می شود.
3. در درجه اول، مناقشه فرقهای ژئوپلیتیک عمدتاً ناشی از درگیری سنی و شیعه است.
4. تشدید فرقه گرایی،در بسیاری از مسائل دینی و غیره از دریچه فرقه گرایی نگریسته می شود.
5. بوروکراسی اسلام، این یک استراتژی است که در آن دولت از طریق نهادهای نظارتی رسمی، نهادها و کارمندان دولتی، همانطور که توسط جامعه شناس وینسکات توصیف شده است، از قدرت اجتماعی دین استفاده می کند.
6. مهم ترین مساله – از نظر من – این است که پیشروی کنونی علیه دنیای مردم و حقانیت آن است. همانطور که الماوردي – فقیه سیاسی سنتی – تصریح می کند، اگر دولت دنیای مردم را تباه کند، دین آنها را برای آنها نیز تباه می کند.
در اینجا می توان به 3 پدیده درهم تنیده فساد در جهان مردم اشاره کرد:
اول عدم توسعه، دوم رواج استبداد و فقدان دموکراسی و سوم تشدید مناقشات دینی/فرهنگی و تسلط آنها بر بحث عمومی، سیاست را از عملکرد منحرف می کند.
ناتان براون – استاد مطالعات خاورمیانه در دانشگاههای آمریکا – در کتاب مهم خود با عنوان «جنجال اسلام» به تفاوت هاو تناقضهای این مساله پرداخته است، از جمله این که بحثهای عمومی زیادی در مورد سرزمین اسلام صورت میگیرد اما سیاست واقعی را از دست می دهد.
یعنی در نتیجه غیبت و ضعف تشکل های سیاسی خود این موضوع به سیاست عملی تبدیل می شود. چند تفاوت و تناقض نیز از جمله این که در سرزمین اسلام بحث های عمومی زیادی صورت می گیرد، اما در این میان از سیاست واقعی غافل هستند.
ناکامی در تأثیرگذاری بر استدلال در مورد حکومت و سیاست عملی این روند قطبیسازی را تقویت میکند و فضایی برای متقاعد کردن طرفین نیز وجود ندارد و پاداش کمی برای سازش یا تلاش برای توافق و سازش فراهم میکند.
در نهایت، امتیازات نمادین یا نهادی برای باورها، اعمال و قوانین اسلامی توسط مقامات وجود دارد، اما قدرت نهایی سیاسی در جای دیگری باقی مانده آن در دست یک حاکم ستمگر است.
در خاتمه، آن چه من در اواسط دهه اول قرن حاضر «دینداری افراطی» نامیدم، یعنی تشدید بیشتر حضور دینی در عرصه عمومی و مبارزه پیرامون آن از اواسط دهه هشتاد قرن گذشته، باعث شد تا بدانیم این روند منجر به تغییر واقعی در زندگی مردم نمی شود، و من می ترسم که برخی دین را نیز خراب کنندو هم چون یک خزندی مقدس جدیدی به وجود آید. من تصور می کنم که مأموریت ما در باقیمانده این قرن، بازپس گیری سرزمین های فتح شده از دولت با آزادسازی همه چیزهایی است که از حوزه دینی اشغال شده است.
تمدن اشغال شده توسط برداشت های مسموم از مدرنیته و مطالعات میدانی که نقشه ها را ترسیم می کند و آن نیز دینداری در واقعیت معاصر ما به حساب می آید.
این خزندگی مقدس دارای پنج شرط است
1- اجماع ملی و جریان اصلی در موضوع دموکراتیک هرگاه بخشی از حوزه دینی آزاد شود، به نظر من سطح دموکراسی در جامعه افزایش می یابد، زیرا آن منجر به گسترش بیشتر قدرت در درون آن و عدم تمرکز آن در سطح مرکزی می شود.
2- قرارداد اجتماعی جدید مبتنی بر آزادی و توزیع عادلانه ثروت،وهم چنین درآمدهاو فرصت ها ی پیش آمده.
3- اخراج متدینین از صحنه مبارزات سیاسی حزبی.
4-خشونت را در همه اشکال آن باید نفی کرد
5- در مورد توافق بر سر حداقل مشترک بین بازیگران مختلف دینی، این توافق از طریق تعامل آزاد بین آنها در یک دوره زمانی نسبتاً طولانی حاصل می شود، و با اجماع در مورد ارزش هایی که باید بر حوزه سیاسی حاکم باشد پشتیبانی گردد. موفقیت در نبرد ما برای باقی مانده قرن بیست و یکم، دولت غیرممکن وائل حلاق (1) را به یک حالت ممکن تبدیل می کند با آن، ما جوهر تجربه تمدنی خود را در دوران معاصر بازیابی می کنیم و ما را در مرکز بحث پیرامون فراگیر شدن دولت مدرن قرار می دهد، که دوره های آن پس از کرونا تشدید شد به دلیل پیشرفت های فناوری نیزتشدید خواهد گردید و ماهیت چالش هایی را که بشریت در آینده با آن مواجه خواهد شد، مانند تغییرات آب و هوا و غیره تغییر خواهد داد.
1) اسم کتاب وائل حلاق ، منظور از دولت غیرممکن او«حکومت اسلامی»است
منبع: الجزیره