ملی مذهبی _ فیلم «اجارهنشینها» داریوش مهرجویی که چهار دهه پیش ساختهشده، هنوز هم به طرزی تلخ و دقیق تصویری از وضعیت اجتماعی اجارهنشینها در ایران ارایه میدهد. این فیلم، داستان اجارهنشینهایی از طبقات مختلف را در کلانشهر تهران روایت میکند که در یک ساختمان قدیمی و فرسوده با مشکلات بسیار دستوپنجه نرم میکنند؛ براساس آمارهای رسمی، بیش از ۵۱ درصد ساکنان تهران اجارهنشین هستند. بخش بزرگی از این جمعیت را، در سالهای اخیر و با شکلگیری سبکهای متفاوت زندگی، مجردها تشکیل میدهند: مردان و زنان مجرد، زنان و مردانی که طلاق گرفتهاند یا همسرانشان را ازدستدادهاند و گروههای جنسیتی مانند لزبینها و سایر گرایشهای جنسیتی. در گفتوگو با چند نفر از این افراد که در نقاط مختلف تهران زندگی میکنند، از مصائب و مواهب این سبک زندگی در خانههای استیجاری جویا شدیم.
پرستو در امامحسین
پرستو، سیوپنجساله، دانشآموختهٔ جامعهشناسی است. او اهل خوزستان است و چند سالی است در تهران زندگی میکند. به باور این دانشجوی ارشد، زندگی مجردی در میان نسل جدید، بهویژه از دوران دانشگاه به بعد، بهعنوان یک سبک زندگی انتخاب میشود؛ سبکی که البته برای پذیرفتهشدن در جامعهای مثل ایران، نیازمند زمان و تابآوری است. او میگوید: «هر سبک زیستی برای اینکه به رسمیت شناخته شود، نیازمند گذر زمان است؛ بهویژه در کشوری مثل ما که حکومت بر تمام ارکان زندگی سایه انداخته و وقتی زن باشی، انتخاب این سبک با خطرات و قضاوتهای بیشتری همراه میشود.»
او سپس به یکی از تجربههای شخصیاش از خطرات زندگی مجردی در تهران اشاره میکند: «هر محلهای ممکن است آدمهای مسئلهدار خودش را داشته باشد. در خانه قبلیام، شبی ساعت دوازده با دو نفر از همکلاسیهای پسرم به خانه برگشتم. آنها به دلیل ناامنی شبانه شهر، من را همراهی کردند؛ اما فکر میکنید چه شد؟ یکی از مستاجران که پیرزنی حدودا هفتادساله بود تا چشمش به من افتاد، هرچه فحش بلد بود نثارم کرد؛ از روسپی گرفته تا فاحشه. همسایههای دیگر هم بیرون آمدند که ببینند چه خبر شده و همه مات و مبهوت مانده بودند؛ یعنی اگر ساعت دوازده شب به خانهات برگردی، روسپی تلقی میشوی؛ اگر دو همکلاسی پسرت برای حفظ امنیت همراهت باشند، فاحشه محسوب میشوی.»
باران در جمالزاده
باران، اهل شمال کشور و کارمند دانشگاه تهران، ۴۵ ساله است. او میگوید مجردی را – «خواسته یا ناخواسته» – بهعنوان سبک زندگی خود پذیرفته و اکنون ۲۵ سال است که در تهران زندگی میکند. او توضیح میدهد: «زندگی استیجاری برای یک آدم مجرد فقط محدود به رهن و اجاره و فشار اقتصادی کمرشکن نیست. وقتی دختری مجرد باشی – بهویژه اگر سنت بالا رفته باشد – اغلب طعمهای؛ چه در آپارتمان، چه در محله، چه در محل کار. دوستم ژیلا که او هم مجرد است، کارش به دادگاه کشید. یکی از همسایهها به همراه مدیر ساختمان از او شکایت کرده بودند که چرا دوستان مرد به خانهاش رفتوآمد دارند و پارتی برگزار کرده است. فکرش را بکنید؛ یعنی اگر مردی وارد خانهتان شود، برخی همسایهها فورا فرض میکنند با او رابطه دارید! قاضی در دادگاه از شاکیان پرسید: شما که میگویید این خانم رابطه دارد، میتوانید اثباتش کنید؟ از آن زمان، وقتی دنبال خانه میگردم، همیشه میگویم برای خودم و مادرم است. حتی شارژ را هم بهاندازه دو نفر پرداخت میکنم تا خطری تهدیدم نکند؛ چون در هر ساختمانی ممکن است یک آدم مریض پیدا شود که هیچ احترامی برای شخصیت مستقل شما بهعنوان یک شهروند آزاد نداشته باشد.»
صابر در مُنیره
صابر ۳۸ ساله، اصالتا مشهدی اما متولد تهران است و بیش از ۱۵ سال است مجرد زندگی میکند. او معتقد است: «مجردی، امروز تا حدی تبدیل به سبک زندگی پذیرفتهشدهای برای بخش بزرگی از جامعه شده، اما هنوز هم بسیاری از بنگاهها وقتی میشنوند مجردی، خانه نمیدهند.» مشکلی که صابر به آن اشاره میکند، در بسیاری از بنگاهها در نقاط مختلف تهران رایج است. تا آنجا که روی شیشه بعضی از آنها نوشتهشده: «بههیچوجه خانه بهمجرد داده نمیشود» یا حتی: «به درخواست مشتری، از اجاره خانه بهمجرد معذوریم.»
صابر میگوید: «اگر پسر باشی، میگویند دوستدخترت را میآوری. اگر دختر باشی، میگویند دوستپسرت را. یا فکر میکنند آدم مجرد سروصدا دارد، مهمانی میگیرد، مواد مصرف میکند، یا مشروب میآورد… یعنی شما هر چیزی که فکرش را کنید به شما میبندند. درحالیکه الان براساس آخرین آمار، از هر دو ازدواج، یکی به طلاق ختم میشود. خب، این یعنی چی؟ یعنی اینکه مجردی سبکی از زندگی است که هیچ فرقی با متاهلی ندارد.»
الی و عرفان در امیرآباد
الی و عرفان، هر دو ۳۰ ساله، یکی اهل کرج و دیگری اهل یزد، سبک زندگی «ازدواج سفید» را برای خود انتخاب کردهاند. الی میگوید: «در سالهای اول، به خانوادهام میگفتم با یکی از دوستان دخترم زندگی میکنم، چون قابلقبول نبود که با یک پسر زندگی کنم.» عرفان هم با تایید این نکته میافزاید: «برای من هم همینطور بود؛ اما مشکل بزرگتر، صاحبخانه است. نمیتوانی بگویی با یک دختر زندگی میکنی؛ برای همین، من گفتم با خواهرم زندگی میکنم. چون بعد از بستن قرارداد، با همسایهها هم طرف هستی. پس باید در انتخاب محله و ساختمان دقت کرد که به تور آدمهای متعصب نیفتی، چون اگر کارت به دادگاه بکشد، بدجور به مخمصه میافتی.»
الی در ادامه میگوید: «درواقع، شما در دو جبهه میجنگید: اول خانواده، بعد جامعه؛ که شامل بنگاه، صاحبخانه و همسایهها است. وقتی از این سه مرحله عبور کنی، دیگر حکومت کاری نمیتواند بکند. این سبک زندگی چالشها و مشکلات زیادی دارد، اما خب، انتخاب من و امثال من این است. نمیشود که همه را مجبور کرد یکجور زندگی کنند.»
سیما و مهربان در گیشا
گروههای جنسیتی هم بخشی از جامعه مجردها هستند و در مسیر اجارهنشینی، با مشکلات خاص خود مواجهاند. سیما میگوید: «وقتی به بنگاه میگویی دوتا دانشجو هستید، مشکلی پیش نمیآید؛ اما وقتی به یک همسایه متعصب بربخوری، همهچیز به هم میریزد. اگر او با دختر دیگری به خاطر داشتن دوستپسر مشکل دارد، برای ما که با دوستدختر زندگی میکنیم، سختتر است. اگر یکی از همین افراد به خانوادهات چیزی بگوید، فاجعه میشود. مگر میتوانی به خانوادهات بگویی من لز هستم؟»
مهربان نیز با تایید این موضوع میگوید: «الان دخترهای زیادی هستند که لزبین هستند، ولی چون نمیتوانند در خانوادهشان این موضوع را مطرح کنند، سبک زندگی مجردی را انتخاب میکنند تا بتوانند در خفا زندگی خود را داشته باشند. وای به حال روزی که پدر و مادر یکیشان بفهمند، چطور میخواهی جمعش کنی نمیدانم. شاید برای همین است که برخی از دخترها ناگزیر به ترک ایران میشوند.»
راحیل در پونک
راحیل، اهل تهران، زنی مطلقه است که اکنون سبک زندگی مجردی را در پیشگرفته است. او میگوید: «وقتی به بنگاه میگویی مجردی، طوری نگاهت میکنند که انگار خلافکار هستی. بعد که میگویی متاهل بودم و حالا طلاق گرفتهام، ناگهان از خلافکار تبدیل میشوی به گزینهای برای سرمایهگذاری با تعریف خودشان.»
راحیل ادامه میدهد: «در جامعه مردسالار ما، زن مجردی که تجربه ازدواج دارد، همیشه یک طعمه است؛ از محل کار تا خانه. مشکلات این زنان بیشتر است چون نهتنها ازدواج مجدد برایشان سختتر است، بلکه خودشان هم ممکن است دیگر نخواهند ازدواج کنند و ترجیح دهند رابطه غیردایمی داشته باشند. این سبک زندگی برای بسیاری از زنان و مردان بیوه انتخابشده. بهویژه که الان رابطه این شکلی هم در میان نسل جدید دهه هفتادی و هشتادی باب شده است. من که چند سال پیش طلاق گرفتم، همین مسیر را طی کردهام. اوایل برای خانواده هم سخت بود، ولی بستگی دارد که کجا زندگی کنی و خانوادهات چطور باشند. برای من خانوادهام مشکلی ندارند؛ مشکل من گاهی در بنگاه است یا در ساختمانهایی که یک همسایه متعصب در آن باشد که با جشن و شادی مخالف است.»
او به تجربهای تلخ اشاره میکند: «یکبار یکی از همسایهها با همکاری مدیر ساختمان، به صاحبخانهام اطلاع داده بود و او هم بیهیچ توضیحی و در کمال بیشرمی، عذر مرا خواست. ولی وقتی خانه مال خودت باشد، کسی نمیتواند به تو زور بگوید؛ و این، بزرگترین آرزوی همه ما اجارهنشینها در این خانهبهدوشیها است؛ به قول فرهاد در ترانه «سقف»: تو فکر یه سقفم، یه سقف رویایی/ سقفی برای ما، حتی مقوایی…»
منبع: ایران وایر