دکتر حسن فرشتیان روحانی، حقوقدان و یکی از حامیان جنبش سبز ایران است که به رغم شغل خود در سفارت ایران در فرانسه به کشتار مردم در حوادث 88 اعتراض و به جنایت کهریزک انتقا کرد. همین مواضع وی باعث شد تا از سوی سفارت ایران در دوران احمدی نژاد تحت فشار قرار بگیرد. این فشارها تا کنون ادامه داشته است به گونه ای که نمی تواند خطبه عقد که زمانی از جمله وظایف وی بود بخواند. سفارت ایران برای فشار به این روحانی مستقل و حامی جنبش سبز خطبه های عقد وی را باطل کرد و علت آن را فقدان “بصیرت” در وی عنوان کرده است! روایت او از ماجرای فشارها علیه خود و انتقادش از دولت روحانی به نقل از کلمه به شرح زیر است:
در پاریس، خانمی که قبلا برای طلاق شرعی اش مراجعه کرده بود و طلاقش را انجام داده بودم، روزی با همسر جدیدش برای ازدواج مجدد مراجعه کرد، عقد ازدواج شرعی وی را انجام داده و گواهی عقد را به وی دادم.
دو روز پس از آن، تلفن زد و گلایه مندانه از من پرسید «چرا شما بصیرت ندارید؟» از پرسش بیجای وی متحیر شدم. گمان داشتم که پس از سالها اقامت در پاریس از دنیای سیاست به دور است، این ادبیات از وی بعید بود. از او خواستم محترمانه صحبت کند و در اموری که به وی ربطی ندارد مداخله نکند، قاطعانه پاسخ داد که «به من مربوط است زیرا به سفارت رفته و گواهی عقد شما را نشان داده ام، نپذیرفتند، گفتند که فرشتیان عقدش باطل است. پرسیدم اگر عقد ایشان باطل است پس طلاقش هم باطل است، ایشان قبلا طلاق مرا جاری کرده بود، پس من هنوز همسر مرد اولی هستم؟».
برادران کنسولی در برابر این استدلال وی تصمیم می گیرند جلسه بگذارند تا مشخص شود ایشان همسر کیست. کنسول شخصا وارد پرونده می شود و جلسه فوری تشکیل می دهند.
کنسول وقت را می شناختم، وی را هم در مراسم مذهبی دیده بودم و هم چند بار به دفترش رفته بودم، انسان شریف و محترمی بود، احتمالا دائم الوضوء بود، چون هر بار که به وی مراجعه می کردم آستین هایش را بالا زده بود و هنوز آب وضو از دستانش می چکید و یا دمپایی به پا می کرد و اجازه می گرفت که منتظرش بمانم و برای تجدید وضو می رفت. این همه دینداری در پاریس، پدیده نادری بود، اظهار ارادت وی به من (قبل از آن که بی بصیرت بشوم) و ارادت وی به سلسله جلیله روحانیت، از وی انسان شریفی ارایه می داد که همه شرایط لازم یک حزب اللهی موفق و ذوب در ولایت را داشت و نردبان ترقی را به راحتی می توانست بالا رود.
تعجب کردم که این کنسول محترم که خود را «عبدی» از عبادِ خدا می خواند نه «عبدی» از عبادِ قدرت، چگونه شورای اداری تشکیل می دهد تا تکلیف این خانم را تعیین کند و تشخیص دهد که این خانم همسر مرد اول است یا دوم؟
پس از شور کردن، به این خانم اعلام می کنند: «شما همسر این مرد دومی هستید. طلاق فرشتیان صحیح بوده است زیرا آن موقع بصیرت داشته ولی عقد ازدواجش باطل است زیرا اکنون بی بصیرت است».
تازه متوجه شدم گلایه مندی این خانم چیست، وی گمان می کرد که «بصیرت» مجوّزی برای اجرای عقد و طلاق است که من قبلا این مجوّز را داشته ام و اکنون فاقد آن شده ام. خنده ام گرفت پرسیدم «می دانی بصیرت یعنی چه؟» پاسخش منفی بود. پرسیدم «می دانی فتنه یعنی چه؟» باز هم در جریان این نوآوری ها در مفاهیم سیاسی رایج در ج.ا. ایران نبود. گفتم «می دانی در ایران اخیرا انتخاباتی شده؟ (۱۳۸۸) حکایت معترضین و داستان کهریزک را شنیده ای؟» پاسخش مثبت بود.
گفتم: «من بصیرت ندارم یعنی آن فجایعی که به نام دین بر معترضین رفت را خلاف دین و خلاف اخلاق می دانم، لذا اعلام کرده اند که عقدم باطل است». شادمانه از مواضع من قدردانی کرد و همدل شد. سپس پرسید «پس آن روحانی دیگر که بصیرت دارد، کارهای آنان را خوب می داند و کهریزک را تایید می کند؟». گفتم «کدام روحانی؟». توضیح داد که کنسولی پس از بطلان عقد من، شماره تلفن روحانی دیگری را داده اند، با وی تماس گرفتند و از وی خواسته اند که برای تسریع ثبت ازدواجشان به کنسولی برای عقد بیاید و به آنان گواهی مربوطه را بدهد، وی نپذیرفته و گفته است محضردار است و شغلش ربطی به سفارت ندارد. با آنان قرار ملاقاتی در لابی هتل کنکورد لافایت (پورت مایو) گذاشته است. وقتی در لابی هتل با وی ملاقات می کنند به وی می گویند که «فرشتیان قبلا عقد ما را خوانده است» ایشان پاسخ داده که فرشتیان را نمی شناسد. متحیر شدم که وی علیرغم این که مرا می شناخته است چرا خود را به ناشناسی زده و عقد روی عقد خوانده است. توضیحات بعدی خانم مرا از تحیر به در آورد. این خانم هنگامی که در برابر درخواست حق الزحمه ایشان اعتراض می کند، روحانی سفارت پاسخ می دهد: «من عقدهایم مثل عقد فلانی نیست که باطل باشد عقد من مورد تایید است و من محضردار هستم». این خانم تازه فهمیده بود چرا قرار ملاقات در لابی هتل گذاشته شده است، و ایشان که عاقد رسمی سفارت است چرا در محل کنسولی این کار را انجام نمی دهد.
آن روز، متوجه شدم که «باطل العقد» شده ام. فرصتی مغتنم شد تا وقتم را صرفِ این امور نکنم و این امور را به مدعی محضرداری واگذار کنم، لذا پیگیر نشدم.
این روحانی محترم مشخص بود ولایتش محکم و حلقه اتصالش قوی است. از همان اطراف شهر ما مشهد و از منطقه «جازار» که برای ادامه تحصیل به پاریس آمده بود از فرودگاه پاریس، به مکان رسمی متعلق به سفارت ایران وارد شده و ماهها آن جا اسکان کرده بود، مکانی که به ندرت در اختیار کارمندان رسمی سفارت قرار می گرفت. البته بحث بر سر اقامت یک دانشجو در مکان رسمی متعلق به سفارت نیست، غرض نشان دادن چگونگی رابطه دیانت با سیاست است. مساله اینجاست که حاکمیت جمهورى اسلامى ایران سالهاست منتقدان خویش، نواندیشان دینى و دگراندیشان را متهم به بدعت و ارتداد می کند، بد نیست که با همان زبان و با همان واژگان آنان را در محک نقد قرار بدهیم. با همان تعبیرات درون دینى، می توان حکایت این ادعای کنسول ایران و روحانی مربوطه را «بدعت» جدیدى در دین خدا تلقی کرد. در حدیثی از پیامبر اسلام نقل شده است که: هنگامی که بدعت در میان امّت من ظهور کرد بر عالمان لازم است که دانش خویش را آشکار کنند یعنی به افشای آن بدعت اقدام کنند «إِذَا ظَهَرَتِ الْبِدَعُ فِی أُمَّتِی فَعَلَى الْعَالِمِ أَنْ یُظْهِرَ عَلِمَهُ، فَإِنْ لَمْ یَفْعَلْ فَعَلَیْهِ لَعْنَةُ اللَّهِ وَالْمَلائِکَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِین» (الکافی، باب البدع).
در اسلام، مُجری عقد ازدواج و صیغه طلاق به جز شرایط عمومى، شرط دیگری ندارد؛ مسلمان بودن کافی است حتی شرط «عدالت» لازم نیست جه برسد به شرط «بصیرت». صیغه عقد ازدواج را بایستى زوجه بخواند، زوجه می خواند و زوج قبول مى کند به همین سادگی. برخلاف برخی دیگر از ادیان، نیازی به اجرای عقد توسط مقامات روحانی نیست. رجوع به فرد روحانی در این امور، نه ناشى از دستورات دینى، بلکه ناشی از عرف موجود است.
اینجاست که شعار «دیانت ما عین سیاست ماست» حتی از منظر درون دینی نیز مفهومی خطرناک پیدا مى کند. برای استفاده ابزاری از دین، متولیان رسمی دین به کمک متولیان رسمی سیاست می روند. اگر همراهی آن روحانی محترم (نماینده دیانت) با احساس وظیفه آن کنسول دایم الوضوء (نماینده سیاست) همراه نمی شد، شاید این بدعت جدید به نام کنسولى ج ا ایران در پاریس، به ثبت نمى رسید. زشتی این بدعت، مضاعف می شود وقتی به یاد این گفتار پیامبر می افتیم که هر کسی که سنت زشتی را در اسلام بنیان بگذارد، وِزر کسانی که بعدها به آن عمل می کنند در پرونده عمل او ثبت خواهد شد و او شریک آنان خواهد بود (مَنْ سَنَّ فِی الْإِسْلَامِ سُنَّةً سَیِّئَةً فَعُمِلَ بِهَا بَعْدَهُ کُتِبَ عَلَیْهِ مِثْلُ وِزْرِ مَنْ عَمِلَ بِهَا).
حکومتی که دیگران را به جرم بدعت، مجازات می کند، خودش بانی بدعت می شود، شرط اجرای صیغه عقد را «بصیرت داشتن» اعلام می کند. با در نظر گرفتن این نکته که در اسلام عقد را بایستی خود زوجین بخوانند اگر دیگری می خواند به وکالت از آنهاست نه به اصالت، بر مبنای این بدعت، زوج هایی که بصیرت نداشته باشند هیچگاه نمی توانند عقد بخوانند! صاحب جواهر می گوید اگر زوجین نتوانند نطق کنند، کافی است اشاره ای کنند بر این که قصد ازدواج دارند «فالنکاح یفتقر الی ایجاب و قبول الدالین علی العقد الرافع للاحتمال… اقتصر العاجز علی الاشاره» (جواهر الاحکام، ج ۲، کتاب النکاح). در مورد شخصی که صیغه طلاق را جاری می کند لزومی ندارد که وی عادل باشد، بلکه حضور دو شاهد ظاهرالعداله کافی است. برخی فقها حتی عدالت را در شاهدها لازم نمی دانند مسلمان بودن کافی است «و من فقهائنا من اقتصر علی اعتبار الاسلام فیهما» (جواهر الاحکام، ج ۳، کتاب الطلاق).
کنسول می دانست که مشروط کردن گواهی عقد ازدواج شرعی به «عاقد با بصیرت» با مقررات کنسولی ج. ا. ایران نیز ناسازگار است اما وی هرچند خود را عبدی از عبادِ خدا می خواند اما تابع نردبان قدرت بود و «المُلکُ عَقیم». روحانی همشهری ما که شریک این بدعت بود نیز بی تردید می دانست که شرط اجرای صیغه عقد، بصیرت نیست، حتی در روستای جازار نیز آخوند دِه، می داند شرط خواندن عقد «بصیرت» نیست. اما زمانه «عصر هاله نور» بود و دوران ارتباطات غیبی، و من که چشمانم از دیدن هاله های نور عاجز بود و فکرم از ادراک آن عوالم قاصر، سکوت کردم و از خیر آن امور گذشتم و به امور زمینی پرداختم، با اشتغال به وکالت به کار آب و گِل مشغول شدم.
زمان گذشت… وزیر محترم امور خارجه توئیتر زده بود که «مردی که تصور می شد هولوکاست را انکار کرده، رفته است». حقوقدانی بر مسند نشست و شادمان بودیم که دوران حقوقدانان است… موکّلم سندی را با امضای من به کنسولی برده بود، این بار نیز، باز مورد تایید کنسول جدید قرار نگرفت.
آن مردی که رفت، زبان و برهانی دیگر داشت، زبان وی را نمی فهمیدم اما تسلیم برهانش شدم زیرا اگر در آن دوران می گفتند «باطل العقد شده ام» از عالم ماورا خبری داشتند که من از درک آن عاجز بودم و گفتگوی ما أبتر می ماند. اما «این مردی که آمد، حقوقدان بود» او می داند که پروانه وکالت در کشور خارجی (فرانسه) توسط همان کشور صادر می شود و برای اشتغال به وکالت نیازی به تایید مجدد توسط نهادهای کشور مبدء (ایران) نیست.
سفیر محترم ج. ا. ایران که از یاران «اعتدال» است، سفارت خانه متبوعه وی ماههاست که دنبال این می گردند که «چه کسی مرا باطل العقد کرده است؟ تا حکم وی را ابطال نمایند»، اما هنوز سرمنشأش را پیدا نکرده اند، همه راهها به آبدارخانه ختم می شود ظاهرا شاغلام مقصر است، شاغلام نیز که برهانش قاطع است! نه «فقه» می فهمد و نه «حقوق» می داند.
از خیر آن گذشته ام که سرمنشاء «باطل العقد» نمودن مرا پیدا کنند، اکنون متمایل هستم تا ببینند چه کسی مرا «باطل الوکاله» کرده است؟
بدون تردید سفیر محترم ج ا ایران در فرانسه نیازی به این رفتارها ندارد، هر دولتی که می آید حداقل یک نوبت سفارت ایران در فرانسه، سهم ایشان است. دو دهه پیش وقتی دانشجو بودم، ایشان سفیر بود و به عنوان فردی از کارگزاران، سیاست درب های باز دولت هاشمی را مروج بود. بعدها در دوران معجزه هزاره سوم وقتی آقای سید صادق خرازی به گونه ای خارج از عرف دیپلماتیک به ایران فراخوانده شد، ایشان باز سفیر شد و نطق ها و مصاحبه های تاثیرگذاری در تایید فرمایشات رییس دولت در دوران «کاغذپاره بودن تحریم ها» داشت. تلاش های وی در این راستا، آنچنان مورد حمایت معجزه هزاره سوم قرار گرفت که برخلاف عرف رایج وزارت خارجه که هر سفیری، پس از اتمام ماموریت به ایران می رود و مدتی در وزارت خارجه می ماند و سپس به ماموریت بعدی اعزام می شود، ایشان سفارت یک کشورش تمام نشده به کشور بعدی اعزام می شد (از سفارت در بلژیک، مستقیم به سفارت در فرانسه). البته فرانسویان کم حافظه هستند و ملاک را حال فعلی افراد می دانند، لذا رسانه ها و سیاسیون فرانسه، امروزه مطالب ایشان را در راستای سیاست دولت اعتدال و در راستای تعامل با جهان، بدون هیج تردیدی می پذیرند، و باور می کنند که سخنان سفیر که تا دیروز پولادین بود و آهنی، امروز معتدل شده است و شنیدنی. در عرف دیپلماسی، به هنگام تغییر سیاست خارجی یک کشور، سخنگویان و نمایندگان آن گفتمان عوض می شوند تا جایگزین ها، زبان جدید را نمایندگی کنند، اما ایشان کار وزارت خارجه را آسان می کند و خودش، زبان خویش را «به روز» می کند تا زحمت تقدیم استوارنامه جدید پیش نیاید. ایشان که امروز نه تنها از حامیان گفتمان «اعتدال» محسوب مى شود بلکه از شارحان و مفسران رسمى واژه «اعتدال» است، از ایشان بعید است، شاید دیگران سودی سیاسی و یا بهره ای دنیوی در این بدعت گذاری ها داشتند، اما شأن ایشان، أجلَ از این حرفهاست.
وزیر محترم امور خارجه توئیتر زده بود که «آن مرد رفته است»، شاید اگر او بود به باطل کردن امور آسمانی (عقد و طلاق ها) اکتفا می کرد و امور زمینى (وکالت حقوقی) را کاغذپاره ای می پنداشت که باطل کردنش را در شأن خویش نمی دانست، ولی مى گویند که آن مَرد رفته است. تردید جدی دارم که آیا «آن مَرد» واقعا رفته است؟