همچنان در جلوی هر روزی که در تقویم نام کتاب نوشته شده باشد و یا مراسمی که در آن دغدغه کتاب مطرح شود، اول از همه موضوع فراگیر نشدن فرهنگ مطالعه در کشور مطرح میشود. یکی از آمار 2 دقیقهای سرانه مطالعه در کشور فریاد تاسف سر میدهد و یکی هم از مطالعهی کتابهای درسی که صرفا به کار نمره گرفتن و مدرکگرایی میآید افسوس میخورد. برخی اعتقاد دارند این وضعیت روز به روز وخیمتر میشود و با وجود اینکه سیاستهای کلی کشور مسیر توسعه را نشان میدهد، اولین قدم توسعه، یعنی مطالعه در جامعه جدی گرفته نمیشود. به همین منظور روزنامه ولایت قزوین با یکی از فعالان حوزهی کتاب در قزوین گفتگو کرده است علی خوشگواری سالها در این عرصه فعالیت داشته است
آنچه میخوانید مصاحبهی روزنامه ولایت قزوین با علی خوشگواری در خصوص موضوعات مختلف حوزهی کتاب است.
در دورههای زمانی مختلف ما شاهد تغییر میزان توجه مردم به کتاب و بالا و پایین شدن سرانه مطالعه در کشور بودیم. با توجه به این مورد، در کدام دورهها مردم به کتاب بیشتر اقبال داشتند؟
در دورههای پیش از انقلاب تیراژ کتابها از سه هزار تیراژ کمتر نبود و هر چقدر هم به انقلاب نزدیک میشد این تیراژ افزایش پیدا میکرد. این نشان میدهد که فضای جامعه و ساختارهای سیاسی و اجتماعی در بحث میزان اقبال مردم به کتاب نقش مهمی دارد. با توجه به اینکه جمعیت آن روزهای ایران 35 میلیون بود و این تعداد دانشگاه هم نداشتیم. مثلا در قزوین یادم میآید یک دانشکدهی اقتصاد و غزالی بود که خیلی هم کوچک بودند و به تبع دانشجویان کمی نیز داشتند. ولی با وجود این تعداد کم دانشجویان، تیراژ کتابها بسیار بیشتر از امروز بود.
این قبل از انقلاب که میگویید دقیقا مربوط به چه سالهایی است؟
بین سالهای 50 تا 57 که خودمان مشاهده میکردیم اینگونه بود. البته قبل از آن احتمالا به دلیل اینکه نشر کتاب محدود بوده تیراژ چاپ کتاب و استقبال از آن کمتر بوده است. ولی در بین این سالهایی که گفتم دانشجویان با انگیزههای مختلف از کتاب استقبال میکردند. ولی شما امروز میبینید که تعداد دانشگاهها و جمعیت دانشجویی کشور افزایش پیدا کرده است ولی متاسفانه تیراژ کتابها به 500 نسخه هم نمیرسد. ما پیش از این کتابی با تیراژ زیر هزار نسخه نداشتیم ولی امروز شاهد این اتفاق هستیم و این هشداردهنده است. اگرچه مباحث گسترش تکنولوژی و شبکههایی مانند اینترنت نیز جای بحث دارد و ممکن است اینها هم مقداری نقش داشته باشند. البته این موارد در کشورهای غربی هم وجود دارد اما سرانهی مطالعه کتاب در آنها کمتر نشده که بیشتر هم شده است.
ما در دههی اول پس از انقلاب شرایط متفاوتی داشتیم و مسایل جنگ و انقلاب بر روی همه چیز تاثیرگذاشته بود. اما ما در دولت اصلاحات شاهد افزایش تیراژ نشریات بودیم. چه اتفاقی رخ داد که ما باز هم شاهد کتابخوان شدن مردم بودیم؟
در دورهی اصلاحات بیشتر فضای سیاسی و اجتماعی کشور بر میزان مطالعهی مردم تاثیر گذاشته بود و در ابتدا هم عرض کردم که این فضاها نقش دارند. ولی اینها فضای زودگذرند و کهنه میشوند. یک زمان شما روزنامه دارید و یک زمان هم مجله و یا کتاب. روزنامه کوتاهمدت است و شما یک روزنامه رو دو روز دیگر نمیخوانید و مجله هم میان مدت و اما کتاب است که برای بلندمدت مورد مطاله قرار میگیرد. دوران اصلاحات هم چنین حالتی داشت. در دورهی اصلاحات تیراژ کتابهایی که به مجله پهلو میزد، افزایش پیدا کرده بود. مثل طنزها و کتاب خاطرات و مواردی از این دست که رویکرد اجتماعی و سیاسی داشت و اینها از تیراژ بالایی برخوردار بودند. بحث بنده جدای از این فضاها است که به واسطهی مسایل سیاسی نوسان دارد. بحث این است که چرا جامعه به این شکل است و چرا ما نهادها و زیرساختهای قویتری نداریم تا مطالعه به صورت یک عادت شود و این خیلی مهم است. چرا که در جامعههای توسعهیافته مطالعه چنین حالتی دارد ولی در کشورهای جهان سوم به این شکل نیست و بیشتر تابع فضای اجتماعی و سیاسی است و طبیعی است در این شرایط فضاها نیز سطحی هستند و از عمق زیادی برخوردار نیستند. البته گاها این فضاها میمون و مبارک هستند، به شرطی که از سطح به عمق برود اما اگر در سطح بماند نتیجهی مطلوبی نخواهد داشت.
از گفتههای شما این طور استنباط میشود که افزایش میزان مطالعه در ایران در دورههای مختلف بیشتر تابع فضاها بوده است تا به نوعی فرهنگ مطالعه.
بله در سالهای نزدیک به انقلاب این فضا وجود داشت ولی قبل از آن به این شکل هم نبود و احساس میشد این افزایش میزان مطالعه از کیفیتی هم برخوردار است. علاوه بر آن احساس نیاز به انسان انگیزهی زیادی میدهد که شما مطالعه کنید و سوال برایتان پیش بیاید و در جستجوی جواب برای آن باشید. این وضعیت کم و بیش در آن سالها اتفاق افتاد ولی در ادامه دیگر ادامه پیدا نکرد.
مثلا در دوران ما یادم میآید بچهها که «5زار» پول توجیبی میگرفتند نصف آن را خرج خرید کتاب میکردند و انگیزه داشتند.
در هر کدام از این برهههای زمانی چه کتابهایی بیشتر مورد توجه بودهاند؟
اینجا باید بین مردم هم تفکیک قائل شد، گروهی روشنفکران و نخبهها بودند و گروهی دیگر هم عامهی مردم. زمانی که فضای اجتماعی کمی بازتر میشود اقبال مردم به مطالعه بیشتر میشود و طبیعتا مطالعه مردم هم بیشتر به سمت و سوی کتابهای سیاسی و اجتماعی میرود. اگر بخواهیم مقایسهای داشته باشیم و معیار و ملاکمان دورههایی که فضا کمی بازتر بوده است، باشد خیلی به نتیجه نمیرسیم چون از ثباتی برخوردار نبوده و اگر فضا بسته میشده، آن روند مطالعه باز هم به مانند قبل میشده است. اما در دورههایی که ثبات اجتماعی وجود داشته بیشتر نخبهها مطالعه میکردند و نخبهها هم بیشتر مباحث خاصی را دنبال میکردند. به طور مثال پیش از انقلاب بیشتر کتابها با موضوعات مارکسیستی که باد جهانی هم به این سمت بود، مطالعه میشد و در جامعه هم گسترش پیدا میکرد و نخبهها به سمت آن گرایش پیدا میکردند و مردم برای استقبال از آن و مذهبیها هم برای پاسخگویی به نقدها و انتقادات آن. در واقع چالشی به وجود میآمد که به خودی خود چالش مبارک و میمونی بود.
هر قشری به کتاب خاصی علاقه دارد. به طور مثال نوجوانان رمان میخوانند و هر نسلی هم به نوعی دیگر از کتابها علاقه دارد. اما برخی اعتقاد دارند مطالعهی هر کتابی را نمیتوان جزو مطالعه دانست. شما با این عقیده موافقید؟
قبلا میگفتند هر کتاب به یک بار خواندن میارزد، یعنی اینکه کتابها مفید هستند، ولی با توجه به این تنوع و تکثری که وجود دارد دیگر نمیتوان این را اجرایی کرد. یک بحثی را هم قبلا برای شما مطرح کردم که پیش از انقلاب کمی اقبال به مطالعه از سوی مردم بیشتر بود، اما باید این را بپذیریم که پس از انقلاب تنوع کتاب خیلی بیشتر از قبل شد و نباید از این هم به راحتی بگذریم و امروز هم با توجه به این فضاهایی مثل اینترنت که وجود دارد و تنوعی که نه فقط در کتاب، که در بسیاری چیزها افزایش پیدا کرده است و شما در بین گزینهها گم میشوید و قدرت انتخاب از شما گرفته میشود. با توجه به این فضا تنوع بعد از انقلاب به مراتب بیشتر شد و به همین خاطر دیگر نمیتوان این ایده که «کتاب به یک بار خواندناش میارزد» را جاری کرد. امروز باید کتاب را انتخاب کرد و این انتخاب هم از دیدگاههای مختلف صورت میگیرد و معیار و ملاک برای کتاب خوب متفاوت است. من فکر میکنم مطالعه و کتاب هم مانند غذا ذائقهای است؛ یعنی شما به یک نوع غذا علاقهی بیشتری دارید و قسمتی در انتخاب کتاب هم به این شکل است. مثلا من قدرت تصورم خیلی زیاد است و از رمان خواندن لذت میبرم یا دیگری به این شکل نیست و دوست دارد کتاب مربوط به رشتهی درسی خود را بخواند. به نظر من یک قسمتی مربوط به نیازها و ضرورتها است و یک قسمت دیگر هم بر اساس ذائقههای روحی و فکری افراد است. مثلا شما یک مشکل روحی پیدا کردید و به دنبال کتابی میگردید تا این مشکل شما را حل کند. امروز بحثی است که این کتابهای روانشناسی که باب شده است قسمتی از آن واقعا نیاز است. به طور مثال فرد مشکل برخورد اجتماعی و گفتمانی دارد و نمیداند با مسایل و مشکلات اجتماعیاش چطور برخورد کند. بنابراین کتابهایی میخواند که با شخص یک نوع حالت هم ذاتپنداری ایجاد میکند و خود را در جملات کتاب میبیند و میگوید من هم همینگونه هستم.
اما این انتقاد به نویسندگان و مولفین وجود دارد که اینها آثاری تولید نمیکنند که مخاطب را جذب کند. بحث کپی است و یا اینکه کتابها تکراری شدهاند. آیا در حوزهی نشر کتاب افت کیفیت داشتیم؟
من فکر میکنم اینها یک رابطهی متقابلی دارد. یعنی هم آن کاهش مخاطب بر روی کم شدن کیفیت کتابها تاثیر گذاشته و هم بالعکس. از لحاظ ترجمه در این سالها چیزی کم نداشتیم و روزترین مباحث سریعا ترجمه میشود.
منظور بیشتر دربارهی تالیف کتاب از سوی نویسندگان ایرانی است.
بله مشکل ما امروز در بحث تالیف است و این هم دلایل مختلفی دارد که عمدهترین آن فضای موجود است و اگر این فضا تغییر کند نویسنده سر ذوق میآید و انگیزه برای نوشتن پیدا میکند. اما زمانی که شما کتابی که نوشتید دو سال در پشت درهای وزارت ارشاد میماند، ناخودآگاه سرد میشوید. بحث انتشار کتاب با موانع متعددی پیشروست که یک مانع ارشاد است یا مخاطب و مهمتر از آن اقتصاد است. ما در جامعه مشکل فرهنگی داریم و متاسفانه برای آن هیچ هزینهای هم نمیشود و شما هیچ کار فرهنگی نمیتوانید انجام دهید، مگر اینکه یک حامی مالی قوی داشته باشید. اگر بخواهید یک تئاتر برگزار کنید باید به دنبال اسپانسر مالی باشید و اینطور نیست که با بلیتفروشی درآمدی از آن کسب شود تا از طریق آن بتوان هزینهها را پرداخت کرد. در خصوص کتاب و کتابفروشی هم همین است، الان کتابفروشی که بخواهد کتاب درسی، لوازمتحریر و… نفروشد و مستقلا کتابهای عمومی، اجتماعی و… بفروشد نمیتواند کتابفروشی را بچرخاند. شما تصور کنید با 25 درصد سود، اجارهی همان مکان را هم نمیتواند بپردازد.
در حوزهی استان قزوین ما نویسندگان بومی زیادی را به غیر از قدیمیها نمیشناسیم. این اتفاق چه دلیلی دارد؟ نویسندهی جدید نداریم و یا اینکه دیده نمیشوند؟
امروز نویسندگان بومی زیادی نداریم، البته این بحثاش مفصل است و همان مباحثی که به طور عموم برای کشور گفتیم در اینجا هم صدق میکند. بنده افرادی را میشناسم که توانمندند و استعداد خوبی دارند و زحمت میکشند اما هیچ بستری برای آنها وجود ندارد و انسان افسوس میخورد که این استعدادها نمیتوانند تلاشهای خود را ارائه بدهند.
آیا مانع خاصی که تنها برای نویسندگان قزوینی باشد، وجود دارد؟
نه هر مانعی است در دیگر شهرها هم وجود دارد.
چند سال است نمایشگاه کتاب با آن وسعت از لحاظ کمی و کیفی برگزار میشود. آیا اینها تاثیر داشته است؟
بله اینها تاثیرگذار است. مثلا قبلا نمایشگاههای کتاب به طور خودجوش در مدارس، دانشگاهها، مساجد و… برگزار میشد و اسپانسرهای دولتی نداشت و اهداف خاصی را دنبال میکردند ولی این نمایشگاه سالانه کتاب بیشتر رسمی است و در واقع برخواسته از دولت است و وزارت ارشاد موظف است سالانه یکبار این نمایشگاه را برگزار کند، اما با این حال ارزشمند است.
امروز فضای مجازی و شبکههای آن رشد پیدا کردند و مطالبی هم در این صفحات منتشر میشود. به نظر شما مطالعهی اینها را هم میتوان جزو سرانه مطالعه قرار داد؟
به نظر من اینها جزو مطالعه نیستند.
با توجه به شرایط امروز به نظر شما روند جامعه به سمت فراگیر شدن فرهنگ مطالعه در سطح جامعه حرکت میکند یا نه؟
فکر میکنم فضای کلی جامعه خیلی مهم است ولی اگر بخواهیم ریشهایتر به آن بپردازیم، نسل بعد از ما کمتر به این مقولات توجه کردند. اما ما مجبور هستیم که به این سمت حرکت کنیم و این اجتنابناپذیر است، به خصوص اینکه به دنبال توسعه هم هستیم و این را هم باید از بچهها شروع کنیم. این خیلی مهم است که بچهها از سنین کم و دورههای مثل پیشدبستانی با کتاب ارتباط برقرار کنند